یکی از جذابیتهای زندگی، دیدن یک رویداد از نگاه انسانهایی است که هرکدام اعتقادات و علایق و سلایق خاص خودشان را دارند. همین تفاوتها نوع نگاهها و روایتها را متفاوت میکند.
دفاع مقدس یکی از سوژههایی است که بررسی آن از زوایای مختلف، برای شناخت بهتر و دقیقتر آن ضروری است.
کتابهایی که بیشتر در این حوزه خواندهایم خاطرات فرماندهان و رزمندگان و خانوادههای ایثارگرانی بوده است که اتفاقات تلخ و شیرین را بر اساس نگاه و اعتقاد خود روایت کردهاند.
روزهای بیآینه یکی از روایتهای کمنظیر دفاع مقدس است. کمنظیر است از چند جهت: اول آنکه، خاطرات همسر خلبانی است که چند روز قبل از آغاز رسمی جنگ عراق علیه ایران به اسارت نیروهای بعثی در آمد و اعترافاتش میتوانست مهمترین سند صدام برای اثبات گری ایران و دفاع از کشورش باشد؛ اما نشد. شاید به همین دلیل است که بیشترین زمان اسارت را در بین آزادگان، حسین لشگری در بند رژیم صدام بوده است آن هم برای ۶۴۱۰ روز!
از جهتی دیگر، همسری روزهای زندگی خود را روایت میکند که بعد از امتحانات سوم دبیرستانش، زندگی مشترک و پر مهر خود را با جوان خلبان ۲۶ سالهای آغاز میکند و از خانه پدری با رفاه کاملی که داشته است راهی دزفول میشود. زندگی مشترک با یک خلبان اف ۵ را در حالی شروع میکند که هنوز آماده خانهداری نیست و حتی پختن غذا را هم بلد نیست. حسین آقا با صبر و حوصله و عشق او را در مسیر زندگی همراهی میکند و حمایتش او را آرام آرام در برابر کارهایی که قبلاً تجربهاش نکرده بود یاری میکند.
روزهای خوش زندگی به سرعت میگذرد. روزهای پایانی شهریور ۵۹، عراق در مرزها تحرکاتی میکند و بعضی نقاط را بمب باران میکند. هوانیروز هم در جواب عملیاتهایی انجام میدهد. حسین آقا که اوضاع دزفول را امن و امان نمیداند و احتمال میدهد که ساعتهای زیادی را در پایگاه بماند منیژه خانم و علی آقای نوزادش را راهی تهران میکند.
روز ۲۶ شهریور نوبت عملیات جناب سروان میشود و در بازگشت از خاک عراق هواپیمایش هدف قرار میگیرد و او با چتر از هواپیما خارج میشود.
از آن روز تا هفدهم فروردین، آقای حسین لشگری در بند رژیم بعثی بوده است؛ انواع و اقسام شکنجهها را میبیند و لب وا نمیکند؛ از دورهای دیگر، انواع پیشنهادهای وسوسهکننده را دریافت میکند تا یک خط اعتراف کند اما سیدالاسرای ایران زیر بار نمیرود و همه سختیها را به جان میخرد.
این ۶۴۱۰ روز زندگی منیژه خانم روزهایی است که آن دختر شاد و جوان را که کارهای ابتدایی خانهداری را هم بلد نبوده است به بانویی مقاوم و صبور تبدیل میکند که روزها را به انتظار همسر مینشیند و علی آقای نوزاد آن روزها را طوری تربیت میکند که میشود شاگرد درسخوان و دکتر دندانپزشک.
زندگی مجدد بعد از سالها دوری ـ درحالیکه روزگار هم منیژه خانم را منیژه خانم دیگری کرده بود و هم حسین آقای شاداب و شوخ و سرزنده را ـ حتماً زندگی سخت و همراه با مشکلات خاص خود بوده است. با این حال، حسین آقا ده سال بیشتر دوام نمیآورد و سال ۸۸ در اثر جراحات و صدمات سالهای اسارت به شهادت میرسد و باز منیژه خانم میماند و داستان تنهایی.
منیژه خانم لشگری شاید با بسیاری از همسران فرماندهان و ایثارگران از نظر ظاهری متفاوت باشد اما بهنظر من که کتاب را خواندهام، روحیهاش همان روحیۀ ایثارگر و باگذشت است. تصور گذر این ۶۴۱۰ روز زندگی سخت است اما او این سختی را با اعتقادی که داشته بر خود هموار کرده است.
ممکن است برای بعضی از خوانندگان کتاب سؤال پیش بیاید که آیا این روایت نگاهی تیره به روزهای دفاع مقدس است یا نه؟ شاید در نگاه اول همینطور بهنظر برسد اما روایت صبر و استقامت هفده هجده سالۀ زنی که نقطۀ شروع دوران سخت زندگیاش همزمان است با ابتدای دورۀ جوانی، درحالیکه امکان استفاده از فرصتهای بهتر و رهایی از زندگی سخت را دارد، نشان از نبردی پیروزمندانه با زندگی در سختترین شرایط دارد و شاخص یک بانوی قهرمان جز گذر از این نبرد چه میتواند باشد؟
دفاع مقدس حماسهای ملی است که همۀ آحاد جامعه در آن نقش داشتند. باید این تنوع حضور اقشار مختلف و سلیقههای گوناگون را قدر دانست و با بیان خاطرات آنها، روایتی جامعتر و همهجانبه از این فراز مهم تاریخ ایران ارائه داد. از این جهت، اقدام سوره مهر در انتشار کتاب روزهای بیآینه ستودنی است.
مشخصات کتاب:
روزهای بی آینه | خاطرات منیژه لشکری (همسر آزاده خلبان حسین لشکری) نویسنده: گلستان جعفریان
چاپ اول: 1396
شمارگان:2500 نسخه
حجم: 159 صفحه
درباره این سایت